جدول جو
جدول جو

معنی سکه مردی - جستجوی لغت در جدول جو

سکه مردی
(سِکْ کَ/ کِ یِ مَ)
کنایه از ریش چه در حالت قسم خوردن دست بر ریش گذارند و گویند سکه مردان است. (آنندراج). کنایه از لحیه. (غیاث) ، کنایه از آلت رجولیت. (غیاث) ، غیرت و حمیت و آبرو. (آنندراج) (غیاث) :
سکۀ مردی نداری معرفت کم خرج کن
فتنه ها دارد بنام پادشاهان زر زدن.
صائب (از آنندراج).
پیچ و تاب غیرت ار باشد ز دشمن باک نیست
سکۀ مردی در اینجا کار جوشن میکند.
سعید اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سکه مردی
نشانه مردی: ریش
تصویری از سکه مردی
تصویر سکه مردی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سره مرد
تصویر سره مرد
مرد برگزیده، جوانمرد، کنایه از بی ریا
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
شاه میری. در اصطلاح عامه سالی را گویند که شاه در آن سال میرد چه در سابق بعلت مردن شاه امنیت کشور مشوش میشد، میگفتند: در سال شاه مردی، یعنی سالی که شاه مرد و اغتشاش شد
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس. دارای 400 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آن خرما است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ مَ)
دهی از دهستان کره سنی بخش سلماس شهرستان خوی. دارای 190 تن سکنه است. آب آن از چشمه و نهر وردان. محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ / رِ مَ)
پاک مرد و مرد بیغش و بی ریا. (آنندراج) :
من همانا که نیستم سره مرد
چون نیم مرد رود و مجلس و کاس.
ناصرخسرو.
زید آن سره مرد مهرپرورد
کای رحمت باد بر چنین مرد.
نظامی.
گفت ﷲ و فی اﷲای سره مرد
آن کن از مردمی که شاید کرد.
نظامی (هفت پیکر ص 239).
بخور ای نیک سیرت سره مرد
کان نگون بخت گرد کرد و نخورد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ مَ)
یگانه در مردی. مرد بی عدیل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سره مرد
تصویر سره مرد
نیکخواه خیر اندیش، کارساز کارگزار، زیرک هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سره مرد
تصویر سره مرد
((سَ رَ یا رِ مَ))
جوانمرد، نیکخواه، کارساز، برگزیده، دانا
فرهنگ فارسی معین